tisdag 17 juli 2007

زنان بدون مردان

:نوال فکر مي كند
اگر قابلمه ي سر گاز بسوزد و
زنگ خطر به صدا در آيد و
ماموران آتش نشاني بيايند
خدمتي کرده به زنان خانه ي زنان
و بعد قاه قاه مي خندد
:ماريا مي رقصد

...قابلمه منم, غذا منم, گاز منم _
مامور آتش نشاني تويي
و همه ي زنان قاه قاه مي خندند

:الکساندرا پرده را كنار مي زند
من يک فندکم و مردها سيگار_
يکبار مصرف و نشئه آور

:آناليند آه مي کشد
من از مردها متنفرم اما _
هرشب
کسي آن طرف خيابان اتاقم را ديد مي زند

:نوال مي خندد
آهاااان _
همان که گيتار مي زند پشت پنجره ات؟
صداي آوازش را مي شنوم
!!!هر شب

: لويس پايش در هوا مي چرخد
توپ فوتبال است مرد_
معرکه است وقتي درون دروازه شوتش مي کني
مشت مي کشد به پايين
_yes

بايگال چشم مي غراند و
موهاش را پشت گوش جمع مي کند
:و لنگه کفشش را غمزه مي دهد
! جانور خانگيست مرد
گربه, سگ, گاهي هم سوسک

:لويس جيغ مي کشد
_woooooooow

:آنجلينا لبخند مي زند
!جهان منست مرد

:دلارام زير لب مي غرد
مگر در جهان مردي هم مانده؟؟؟_

:ليدا ساز به دست مي نشيند
ساري گلين مي نوازد
:چشم درشت و ريز مي کند
! يک رابين هود متمدن است مرد_
تيرکمان ,کمانچه کرده
!گاهي هم تپانچه کرده

:آناستازيا مي خندد

بستگي دارد_
! کدام مرد

Inga kommentarer: