söndag 22 juli 2007

"سايه و ماسک"


يک کاسه باران ريخته ام پشت سايه ام
يک کاسه اشک
نامها را از ياد برده ام
اينجا سايه ها در ترددند با بوي عجيبشان
چيزي تکه تکه است و خونين
کسي نيست که انگار بايد باشد
...بويي پريده که
...دردي

من هق هق يک سايه ام
در تاريک و روشن انزوا



دست مي گذارم بر دهانهاتان
قبرهاي گرسنه
که نعره هاتان
گوشهام را بلعيده ست



يک ماسک
اين سو و آن سو مي رود
انگشت مي کنم به حفره ي خالي چشمهاش
و دهان بي کلمه اش
که باز و بسته مي شود
آواهاي گيج و منگ
پا مي گذارند بيرون دهانم
تلو تلو مي خورند و
نقش بر زمين مي شوند

Inga kommentarer: