"سايه و ماسک"
_۱
يک کاسه باران ريخته ام پشت سايه ام
يک کاسه اشک
نامها را از ياد برده ام
اينجا سايه ها در ترددند با بوي عجيبشان
چيزي تکه تکه است و خونين
کسي نيست که انگار بايد باشد
...بويي پريده که
...دردي
من هق هق يک سايه ام
در تاريک و روشن انزوا
_۲
دست مي گذارم بر دهانهاتان
قبرهاي گرسنه
که نعره هاتان
گوشهام را بلعيده ست
_۳
يک ماسک
اين سو و آن سو مي رود
انگشت مي کنم به حفره ي خالي چشمهاش
و دهان بي کلمه اش
که باز و بسته مي شود
آواهاي گيج و منگ
پا مي گذارند بيرون دهانم
تلو تلو مي خورند و
نقش بر زمين مي شوند
söndag 22 juli 2007
Prenumerera på:
Kommentarer till inlägget (Atom)
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar